فرد نوازنده خیابانی و گربهاش، تبی مکتت، با موسیقی خود مردم لندن را سرگرم و شاد میکنند. اما یک روز، فرد دچار حادثه میشود و با آمبولانس به بیمارستان منتقل میشود، در حالی که تبی تنها و سرگردان در خیابانهای شلوغ لندن رها میشود. حالا تبی باید راهی برای ادامه زندگی پیدا کند، در حالی که همچنان به دنبال راهی برای بازگشت به نزد دوست و همراه قدیمیاش است.
نوبت سنت نیک است که یک ماجراجویی درون دالان خرگوش داشته باشد. در آنجا او با چایخانهدار دیوانه، که به عنوان یک میزبان مهمانی چای با مد بالا و دوستدار گوزنهای شمالی بازآفرینی شده است، روبرو میشود؛ خرگوش سفید، شخصیتی دوستداشتنی و فراموشکار؛ ملکه قلبها، که نفرتانگیز از زرق و برق و مشابه اسکرودج است؛ دستیار ضد خود، گربه چشایر و خود آلیس، که مهربانیاش به سنت نیک کمک میکند تا کریسمس را نجات دهد.